طاها جون و اولین سیزده بدر
سلام گلم امروز 14 فروردین 91 هستش من اومدم از سیزده بدر بگم و عکسای خوشگلتو برات بزارم دیروز ساعت 8 بود که همگی باهم زدیم بیرون صبح همش میگفتی دد(بیرون رفتن) یعنی همیشه همینطوری وقتی مامانت میخواد لباس تنت کنه میگی دد حالا فرق نمیکنه کجا بخوای بری سیزده رو رفتیم لویزان(شیان) تا ساعت 9 شب همون جا بودیم اذیت نکردی همش دوست داشتی بازی کنی امروز رفتم مدرسه واقعا مسخره بود معلم دینی مون نرسیده امتحان گرفت بعدازظهر هم که باید برم کلاس زبان دیگه حال ندارم بنویسم حالا برید عکسای خوشمل طاها جونمو ببینید
آهای سیزدتون بدر
دشمناتون در به در
رفقاتون گل به سر
گرفتاریاتون زود بدر
خوشیهاتون هزار برابر
بقیه ی عکسای خوشمل طاها جون با توضیح در ادامه ی مطلب
اونجا گل زیاد داشت شما هم کنجکاو بودی ببینی اینا چیه من و عمه جونتم بردیمت ببینی خیلی گیر داده بودی باهاشون بازی کنی ما یه زیرانداز برات انداختیم بشینی بازی کنی
الان من میخوام بهت گل بدم شما هم ذوق کردی خوشملم
اینجا دیگه ازم گل و گرفتی خوشحال شدی
الان داری گل رو نگاه میکنی ببینی چیه
اینجا هم هی میخواستی گل بکنی منم بهت میگفتم جیزه طاها تو هم فوت میکردی میگفتی جیززززززز بلاخره اینقدر ذوق کردی دلم نیومد بهت ندم
بازم خوشحال شدی که بهت دادمو داری باهام بازی میکنی عمه هم داره ازت عکس میگیره
اینجاهم باز داری ازم گل میگیری قربونت برم
اینجا هم داری غذا میخوری
قربون نگاه کردنت برم
جیگرررررررررررررررررررری به خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
اینم منظره لویزانه از بالا