رفتن طاها جون به پارک
سلام گلم من بازم اومدم امروز بعد از ظهر حوصلمون سر رفته بو تصمیم گرفتیم بریم پارک یه دوری بزنیم رفتیم پارک اولش تو ماشین خوابت برد یعنی همیشه همینطوری هستی تو ماشین که میشینی میخوابی بهدش که میرسیم بیدار میشی رفتیم تو پارک بر عکس خونه نشسته بودی بغل من و همه جا رو نگاه میکردی چند باری هم گفتی دد(بیرون رفتن)منم بهت گفتم عزیزم الان دد ایم تو هم میخندیدی بعدشم بردیمت زمین بازی نی نی ها رو نگاه کنی شما هم از فرصت استفاده کردی و همه جا رو با اون چشای کوچولوت نگاه کردی یه دختره اسمش هستی بود رو سرسره نشسته بود داشت بهت میخندید شما هم محلش ندادی و فقط نگاش کردی بعدش که اومدیم اینوتر بهت گفتم عسلم الحق که پسردایی خودمی رو به دخملا نمیدی زدی زیر خنده و دوتا دندون خوشملتو انداختی بیرون تاره اینم بگم یه هفته ای هست یاد گرفتی بوس میکنی ولی امشب برای اولین بار منو تو پارک بوس کردی منم اینقدر خوشحال شدم میخواستم بخورمت خوب طبق معمول میخواستیم برگردیم هم باز خوابیدی بعدشم رسیدیم خونه بیدار شدی و همه جا رو با تعجب نگاه کردی اینم عکسای خوشملت
تو عکس پایینی تازه از خواب پاشدی
بقیه ی عکسای طاها جون در ادامه ی مطلب
تو این عکس میترسیدی رو چمن ها بشینی همش میخواستی بری بغل عمه
عکس پایینی زیاد خوب نیوفتاده ولی دلم نیومد نزارمش
پسملی داره خوب نگاه میکنه انگار چیزی داره کشف میکنه