نفسم از شمال اومد و عکسای مسافرت (سری اول)
سلام دوستان عزیزم خوبید؟ دیشب نزدیک ساعت 10 بود که دیدم طاها جونم بعد از سفر یه هفته ای برگشت منم زود ذوق زده شدم رفتم خونشون فداش بشم کلی خوش گذرونده بود طوری که دیگه دخمل عمه رو نمیشناخت مامانش میگفت اینقدر تو این ماسه راه میرفت که ساعت 8 شب خوابش میبرد تازه اونقدر خودتو ماسه ای کردی که مامانت و بابات همش باید میومدن تورو با اب میشستند منم که دلم واست خیلی تنگ شده بود حالا دیگه خیالم راحت شد عکسا خیلی زیادن بخاطر همین ادامشونو تو پست های بعدی میزارم حالا بریم عکسای نازتو ببینیم ...
طاها جون و اولین سیزده بدر
سلام گلم امروز 14 فروردین 91 هستش من اومدم از سیزده بدر بگم و عکسای خوشگلتو برات بزارم دیروز ساعت 8 بود که همگی باهم زدیم بیرون صبح همش میگفتی دد(بیرون رفتن) یعنی همیشه همینطوری وقتی مامانت میخواد لباس تنت کنه میگی دد حالا فرق نمیکنه کجا بخوای بری سیزده رو رفتیم لویزان(شیان) تا ساعت 9 شب همون جا بودیم اذیت نکردی همش دوست داشتی بازی کنی امروز رفتم مدرسه واقعا مسخره بود معلم دینی مون نرسیده امتحان گرفت بعدازظهر هم که باید برم کلاس زبان دیگه حال ندارم بنویسم حالا برید عکسای خوشمل طاها جونمو ببینید آهای سیزدتون بدر دشمناتون در به در رفقاتون گل به سر گرفتاریاتون زود بدر خوشیهاتون هزار برابر &n...
رفتن طاها جون به پارک
سلام گلم من بازم اومدم امروز بعد از ظهر حوصلمون سر رفته بو تصمیم گرفتیم بریم پارک یه دوری بزنیم رفتیم پارک اولش تو ماشین خوابت برد یعنی همیشه همینطوری هستی تو ماشین که میشینی میخوابی بهدش که میرسیم بیدار میشی رفتیم تو پارک بر عکس خونه نشسته بودی بغل من و همه جا رو نگاه میکردی چند باری هم گفتی دد(بیرون رفتن)منم بهت گفتم عزیزم الان دد ایم تو هم میخندیدی بعدشم بردیمت زمین بازی نی نی ها رو نگاه کنی شما هم از فرصت استفاده کردی و همه جا رو با اون چشای کوچولوت نگاه کردی یه دختره اسمش هستی بود رو سرسره نشسته بود داشت بهت میخندید شما هم محلش ندادی و فقط نگاش کردی بعدش که اومدیم اینوتر بهت گفتم عسلم الحق که پسردایی خودمی رو به دخملا...
5 ماهگی عشقم
عزیزم این عکسا واسه دوماه پیشت که پنج ماهت است تو پارک ایرانشهر ...